عشق‌ از نگاه‌ جبران‌ خليل‌ جبران‌
نوشته شده توسط : علیرضا نساروند

 

عشق‌ از نگاه‌ جبران‌ خليل‌ جبران‌ / نويسنده: زيبا ميرزامحمدي‌

جبران‌ خليل‌ جبران‌ در ششم‌ دسامبر سال‌ 1883 م‌ در روستاي‌ بشري‌ واقع‌ در شمال‌ لبنان‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ خليل‌ جبران‌ مردي‌ شرابخوار، بد خو و بي‌مسووليت‌ بود اما در مقابل‌ مادرش‌ «كامله‌ رحمه‌» زني‌ بسيار ديندار، پاكدامن‌ و مدير و مدبر بود.
    در سال‌ 1894 م‌ )يا سال‌ 1895 بنا به‌ گفته‌ برخي‌ از ادبا و محققان‌( به‌ دليل‌ فقر اقتصادي‌ مادر جبران‌ مجبور مي‌شود با چهار فرزندش‌ )پترس‌، جبران‌، مريانا، سلطانه‌( و بدون‌ همراهي‌ پدر به‌ امريكا مهاجرت‌ كنند كه‌ به‌ محض‌ ورود در شهر بوستون‌ در محله‌يي‌ كثيف‌ معروف‌ به‌ «محله‌ چيني‌ها» اقامت‌ مي‌گزينند.
    پس‌ از آن‌ جبران‌ در سال‌ 1898 به‌ صلاحديد خانواده‌ و براي‌ يادگيري‌ زبان‌ عربي‌ راهي‌ بيروت‌ مي‌شود و در مدرسه‌ «الحكمه‌» تحت‌ تعليم‌ كشيش‌ «يوسف‌ الحداد» قرار مي‌گيرد. زماني‌ كه‌ جبران‌ در بيروت‌ مشغول‌ فراگيري‌ علم‌ است‌، نامه‌يي‌ از خانواده‌ مبني‌ برخبر بيماري‌ خواهرش‌ سلطانه‌ دريافت‌ مي‌كند و بدين‌ ترتيب‌ در نيمه‌ دوم‌ آوريل‌ سال‌ 1902 م‌ پيش‌ از آنكه‌ تحصيلاتش‌ را به‌ پايان‌ رساند، بيروت‌ را به‌ مقصد بوستون‌ ترك‌ مي‌كند، اما دو هفته‌ پيش‌ از آن‌ يعني‌ 4 آوريل‌ خواهرش‌ به‌ مرض‌ سل‌ از دنيا رفته‌ بود. پس‌ از خواهرش‌، برادرش‌ پترس‌ در تاريخ‌ 12 مارس‌ سال‌ 1903 م‌ و پس‌ از او نيز مادرش‌ در 28 ژوئن‌ سال‌ 1903 م‌ به‌ مرض‌ سل‌ از دنيا مي‌روند.
    پس‌ از آن‌ جبران‌ فعاليت‌هاي‌ ادبي‌ و هنري‌ خود را بارديگر در بوستون‌ از سر مي‌گيرد و در سال‌ 1904 م‌ نقاشي‌هاي‌ خود را در نمايشگاه‌ «فريد هولاند داي‌» به‌ نمايش‌ مي‌گذارد اما با شكست‌ مواجه‌ مي‌شود. در همين‌ نمايشگاه‌ است‌ كه‌ با ماري‌ هسكل‌ مدير مدرسه‌ «ميس‌ هسكل‌» آشنا مي‌شود.
    ماري‌، با حمايت‌ مالي‌ خود جبران‌ را در تاريخ‌ 13 ژوئن‌ سال‌ 1908 راهي‌ پاريس‌ مي‌كند تا در آنجا فنون‌ نقاشي‌ را بياموزد و به‌ او قول‌ مي‌دهد كه‌ ماهيانه‌ 75 دلار براي‌ جبران‌ بفرستد. جبران‌ به‌ محض‌ ورود آپارتماني‌ را براي‌ اقامت‌ اجاره‌ و در آكادمي‌ «لوسيان‌» نام‌نويسي‌ مي‌كند و فراگيري‌ هنر نقاشي‌ را در نزد «جان‌ پل‌ لورانس‌» آغاز مي‌كند.
    در همين‌ سال‌ها پدرش‌ خليل‌ از دنيا مي‌رود و پس‌ از آن‌ جبران‌ در تاريخ‌ 21 اكتبر سال‌ 1910 پاريس‌ را ترك‌ كرده‌ و به‌ بوستون‌ باز مي‌گردد اما بوستون‌ با افق‌ تنگ‌، ديگر جذبه‌يي‌ براي‌ جبران‌ نداشت‌ از اين‌ رو در آوريل‌ سال‌
    1911 م‌ تصميم‌ مي‌گيرد به‌ نيويورك‌ نقل‌ مكان‌ كند. براين‌ اساس‌ در نيويورك‌ در يكي‌ از محله‌هاي‌ قديمي‌ روستاي‌ «گرينويچ‌» در ساختمان‌ قديمي‌ شماره‌ 51 خيابان‌ دهم‌ غربي‌، كارگاه‌ كوچكي‌ را براي‌ خود اجاره‌ مي‌كند و در همانجا سكونت‌ مي‌گزيند.
    جبران‌ در اين‌ سال‌هابه‌ مطالعه‌ كتاب‌ «چنين‌ گفت‌ زردشت‌» نيچه‌ (فيلسوف‌ آلماني‌) مي‌پردازد و براي‌ بسياري‌ از روزنامه‌ها و مجلات‌ از جمله‌ «مرآه‌ الغرب‌»، «المهاجر» و مجله‌ «الفنون‌» كه‌ در سال‌ 1913 م‌ توسط‌ نسيب‌ عريضه‌ و نسيم‌ دياب‌ تاسيس‌ شده‌ بود، مقاله‌ مي‌نويسد. در همين‌ سال‌هاست‌ كه‌ انجمن‌ «الرابطه‌ القلميه‌» را تأسيس‌ و رياست‌ آن‌ را برعهده‌ مي‌گيرد. در همين‌ سال‌ها جبران‌ از نوعي‌ بيماري‌ جسمي‌ رنج‌ مي‌برد كه‌ سرانجام‌ او را از پا در آورده‌ و راهي‌ بيمارستان‌ «سنت‌ وينسنت‌» مي‌كند و او در تاريخ‌ دهم‌ آوريل‌ سال‌ 1931 م‌ چشم‌ از جهان‌ فرو مي‌بندد.
    جنازه‌ جبران‌ را ابتدا بطور موقت‌ در بوستون‌ به‌ خاك‌ مي‌سپارند و سپس‌ در تابستان‌ خواهرش‌ مريانا و ماري‌ هسكل‌ بنا به‌ وصيت‌ جبران‌ جنازه‌اش‌ را به‌ زادگاهش‌ بشري‌ انتقال‌ داده‌ و در دير مارسركيس‌ به‌ خاك‌ مي‌سپارند و موزه‌يي‌ از آثارش‌ را در آنجا تاسيس‌ مي‌كنند. از اين‌ اديب‌ برجسته‌ لبناني‌ آثار چندي‌ برجا مانده‌ است‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از:
    «الموسيقي‌»، «عرائس‌ المروج‌» (عروسان‌ دشت‌ها)، «الارواح‌ المتمرده‌»(روح‌هاي‌ سركش‌)، «الاجنحه‌ المتكسره‌» (بال‌هاي‌ شكسته‌) و «دمعه‌ و ابتسامه‌» (اشكي‌ و لبخندي‌) «المجنون» (ديوانه)، المواكب‌ (كاروان‌ها)، العواصف‌ «تندبادها»، « »(پيشرو)، «البدائع‌ و الطرائف‌»(تازه‌ها و طرفه‌ها)، «النبی» (پيامبر)، «رمل و زبد ‌»(ماسه‌ و كف‌)، «یسوع ابن الانسان»(عيسي‌ فرزند انسان‌)، «الهه الارض» (خدايان‌ زمين‌)، «التائه» (سرگردان) و «حدیقه النبی» (باغ‌ پيامبر)

 
    عشق‌ از نگاه‌ جبران‌ خليل‌ جبران‌
    از جمله‌ ديدگاه‌هاي‌ جبران‌ اين‌ است‌ كه‌ وي‌ عشق‌ را تنها استحكام‌ پيوند زناشويي‌ مي‌داند و براين‌ اساس‌ معتقد است‌ كه‌ در امر ازدواج‌ بايستي‌ تنها عامل‌ عشق‌ و محبت‌ بين‌ زن‌ و مرد مود توجه‌ قرار گيرد نه‌ چيز ديگر. جبران‌ مي‌گويد:
    «دانستم‌ كه‌ سعادت‌ زن‌ به‌ مجد و شرف‌، كرم‌ و بردباري‌ مرد نيست‌، بلكه‌ به‌ عشق‌ و محبتي‌ است‌ كه‌ روح‌ زن‌ را به‌ روح‌ مرد پيوند مي‌زند و عواطف‌ زن‌ را در قلب‌ مرد مي‌ريزد و زن‌ و مرد را همچون‌ عضو واحدي‌ در كالبد زندگي‌ قرار مي‌دهد.»
    عشق‌ جبراني‌ همانند شهدي‌ است‌ كه‌ به‌ همراه‌ خون‌ در رگ‌هاي‌ عاشق‌ جاري‌ مي‌شود، عشق‌ متنوع‌ است‌ و در حالت‌هاي‌ گوناگون‌ متجلي‌ مي‌شود، عشق‌ جبراني‌ متعدد الاشكال‌ ولي‌ وحدت‌ التاثير است‌. افكار عشقي‌ و عاطفي‌ جبران‌ در ارتباط‌ با تجلي‌ عشق‌، اينچنين‌ در قلم‌ وي‌ جاري‌ مي‌شود:
    «محبوب‌ من‌! اگرچه‌ پرتو عشق‌ به‌ اشكال‌ مختلف‌ از آسمان‌ فرود مي‌آيد اما تاثير آن‌ در عالم‌ خاكي‌ يكسان‌ است‌، عشق‌ نوري‌ است‌ كه‌ دل‌ انسان‌ را روشن‌ مي‌كند، عشق‌ همان‌ شعله‌ و اخگري‌ است‌ كه‌ از آسمان‌ هبوط‌ مي‌كند تا تيرگي‌ و پليدي‌ را از جان‌ انسان‌ها بزدايد، زيرا تمام‌ عناصر عشق‌ در نهاد انسان‌ و بشريت‌ مشترك‌ است‌.»
    پس‌ تجلي‌ عشق‌ در افكار جبران‌، گاه‌ در قالب‌ خرد، زماني‌ به‌ صورت‌ عدل‌ و گاهي‌ نيز به‌ شكل‌ اميد متجلي‌ مي‌شود.
    اما اينكه‌ عشق‌ چگونه‌ به‌ وجود مي‌آيد، آيا به‌ اختيار انسان‌ است‌ يا خير، جبران‌ معتقد است‌: عشق‌ تنها با اراده‌ خداوند و با الهام‌ خاصه‌ حضرت‌ حق‌ است‌ كه‌ در وجود انسان‌ متبلور مي‌شود در حالي‌كه‌ خود انسان‌ هيچ‌گونه‌ دخالتي‌ در اين‌ رابطه‌ ندارد.
    عشق‌ و پيدايش‌ آن‌ در انديشه‌ جبران‌، طوري‌ تبيين‌ مي‌شود كه‌ زمان‌ در آن‌ دخيل‌ نيست‌، بلكه‌ عشق‌ در همان‌ لحظه‌ نخست‌ ديدار به‌ وجود مي‌آيد. اگر اين‌ اتفاق‌ نيفتد، با گذشت‌ زمان‌ هرگز چنين‌ اتفاقي‌ نخواهد افتاد، چراكه‌ عشق‌ زاده‌ تفاهم‌ روحي‌ است‌:
    «چه‌ نادان‌اند، آنان‌ كه‌ مي‌پندارند عشق‌، پس‌ از همزيستي‌ طولاني‌ و همراهي‌ مستمر پديد مي‌آيد. حقيقت‌ آن‌ است‌ كه‌ عشق‌ حقيقي‌، حاصل‌ تفاهم‌ روح‌ است‌ و اين‌ تفاهم‌، اگر در يك‌ لحظه‌ ايجاد نگردد، با گذر سال‌ها و نسل‌ها نيز به‌ وجود نخواهد آمد.»
    در جاي‌ ديگر نيز مي‌گويد:
    «عشق‌ تنها شكوفه‌يي‌ است‌ كه‌ بدون‌ ياري‌ فصل‌ها مي‌رويد و رشد مي‌كند.»
    به‌ اعتقاد جبران‌ پس‌ از به‌ وجود آمدن‌ عشق‌ بايستي‌ براي‌ جاودانگي‌ آن‌ تلاش‌ كرد. او معتقد است‌ عشقي‌ پاك‌ و جاودان‌ مي‌ماند كه‌ با اشك‌ چشم‌ شست‌وشو داده‌ شود.
    او مي‌گويد عشق‌، ميوه‌ جاودانگي‌ و جاودانگي‌ ميوه‌ عشق‌ است‌، جاودانگي‌ را چيزي‌ غير از عشق‌ در نمي‌يابد، تنها عشق‌ همانند جاودانگي‌ است‌. از ديدگاه‌ جبران‌ تنها چيزي‌ كه‌ براي‌ عشق‌ مضر است‌ و مي‌تواند باعث‌ از بين‌ رفتن‌ آن‌ شود، شك‌ و ترديد است‌:
    «در راه‌ عشق‌، ترديد گناهي‌ بس‌ بزرگ‌ است‌.»
    جبران‌ به‌ تفاوت‌ ميان‌ عشق‌ محدود با عشق‌ لايتناهي‌ مي‌پردازد و مي‌گويد:
    «عشق‌ محدود، در پي‌ دست‌ يافتن‌ بر محبوب‌ است‌أ اما عشق‌ نامحدود، جز نفس‌ عشق‌ چيزي‌ نمي‌خواهد. چه‌ بسا عشقي‌ كه‌ در دوران‌ جواني‌ پديد مي‌آيد تنها به‌ ديدار بسنده‌ مي‌كند، به‌ وصال‌ قانع‌ مي‌شود و در اين‌ سطح‌ رشد مي‌كند، اما عشقي‌ كه‌ در دامان‌ بي‌نهايت‌ پديد مي‌آيد و با اسرار شبانگاه‌ همراه‌ مي‌شود، جز به‌ جاودانگي‌ راضي‌ نمي‌شود و جز در برابر الوهيت‌، در برابر پيشگاه‌ هيچ‌ چيز سر خم‌ نمي‌كند.»
    در آثار جبران‌ به‌ فوايد عشق‌ و تاثير آن‌ برزندگي‌ انسان‌ اشاره‌ مي‌شود. جبران‌ اين‌ تأثير را در دوران‌ مختلف‌ زندگي‌ خود به‌ قرار زير تبيين‌ مي‌كند:
    «در جواني‌، عشق‌ تهذيب‌گر من‌، در ميانسالي‌ قوت‌ بازويم‌ و به‌ هنگام‌ پيري‌ همدم‌ و مونس‌ من‌ خواهد بود.»
    از ديدگاه‌ جبران‌ عشق‌ مايه‌ زندگي‌ و نبود آن‌ مايه‌ مرگ‌ است‌:
    «بيرون‌ آمدم‌ در حالي‌ كه‌ احساس‌ مي‌كردم‌ در همان‌ شب‌ كه‌ گويي‌ بارديگر متولد شدم‌، به‌ هنگام‌ ديدار با سلمي‌ (قهرمان‌ داستان‌ «بال‌هاي‌ شكسته‌»)، همان‌ شبي‌ بود كه‌ چهره‌ مرگ‌ را براي‌ نخستين‌ بار در برابر ديدگانم‌ ديدم‌ (به‌ هنگام‌ جدا شدن‌ از سلمي‌)».
    در تفكرات‌ جبران‌، عشق‌ عين‌ آزادي‌ است‌ كه‌ مي‌تواند انسان‌ را به‌ بالاترين‌ مقام‌ و كمالات‌ برساند، به‌ گونه‌يي‌ كه‌ ديگر قوانين‌ طبيعت‌ قادر به‌ انجام‌ آن‌ نيستند:
    «در اين‌ جهان‌، عشق‌ تنها آزادي‌ است‌ زيرا جان‌ آدمي‌ را به‌ جايگاه‌ بلندي‌ فرا مي‌برد كه‌ نه‌ آيين‌ها و نه‌ آداب‌ و رسوم‌ بشر مي‌تواند بدان‌ دست‌ يابد و نه‌ قوانين‌ و نواميس‌ طبيعت‌ برآن‌ چيره‌ تواند بود.»
    در اعتقادات‌ جبران‌ ،عشق‌، پديداري‌ بي‌نهايت‌ و بي‌نظير است‌ كه‌ تمامي‌ زيبايي‌هاي‌ جهان‌ در برابر آن‌ بي‌ارزش‌ است‌، به‌ گونه‌يي‌ كه‌ اگر كسي‌ از اين‌ نعمت‌ الهي‌ برخوردار باشد از ديگر زيبايي‌هاي‌ طبيعت‌ و جهان‌ بي‌نياز مي‌شود.
    «در آن‌ لحظه‌ به‌ سوي‌ طبيعت‌ آرميده‌ نظر كردم‌ و شي‌ء بي‌حد و نهايتي‌ را يافتم‌. شيئي‌ كه‌ با مال‌ و ثروت‌ خريدني‌ نيست‌، چيزي‌ كه‌ نه‌ اشك‌هاي‌ پاييز و نه‌ اندوه‌ زمستان‌ آن‌ را نمي‌تواند از بين‌ ببرد. چيزي‌ كه‌ نه‌ درياچه‌هاي‌ سويس‌ و نه‌ گردشگاه‌هاي‌ ايتاليا آن‌ را به‌ خود نديده‌ است‌. چيزي‌ يافتم‌ كه‌ در بهار زنده‌ مي‌شود و در تابستان‌ به‌ بار مي‌نشيند. من‌ در آنجا عشق‌ را يافتم‌.»
    از نظر جبران‌ عشق‌ يك‌ نعمت‌ الهي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ نيرويي‌ نمي‌تواند بر آن‌ فايق‌ آيد. تجلي‌ آن‌ بدين‌ صورت‌ است‌ كه‌ مي‌گويد:
    «در سينه‌ام‌ معبدي‌ براي‌ عشق‌ قرار دادم‌ كه‌ خداوند آن‌ را مقدس‌ شمرد و هيچ‌ نيرويي‌ هرگز نمي‌تواند بر آن‌ غلبه‌ كند.»
    جبران‌ معتقد است‌ كه‌ با گذشت‌ زمان‌، كاهنان‌ سلسله‌ قوانيني‌ الهام‌ گرفته‌ از جهل‌ و ناداني‌ و ظلم‌ براي‌ عشق‌ تدوين‌ كرده‌اند. ناپسنديده‌تر اينكه‌ به‌ هنگام‌ وضع‌ اين‌ قوانين‌ از ديدگاه‌هاي‌ زن‌ مهمترين‌ عامل‌ عشق‌ استفاده‌ و بهره‌يي‌ نبرده‌اند و بدون‌ حضور او مقرراتي‌ را براي‌ عشق‌ تعيين‌ كرده‌اند كه‌ در حقيقت‌ در راستاي‌ تخريب‌ زن‌ و عشق‌ است‌. پاره‌يي‌ از آن‌ به‌ قرار زير است‌ كه‌ با قلم‌ جبران‌ جاري‌ مي‌گردد:
    «انسان‌ همچنان‌ در غارها و جنگل‌ها زندگي‌ مي‌كرد... زندگي‌ و انديشه‌اش‌ با گذشت‌ زمان‌ تغيير يافت‌ كه‌ در اين‌ ميان‌ عامل‌ دين‌ تاؤير زيادي‌ داشت‌... كاهنان‌ قوانيني‌ را براي‌ عشق‌ وضع‌ كردند كه‌ نفس‌ من‌ از آن‌ بيزار است‌، چراكه‌ از جهل‌، كبر، ظلم‌ و عبوديت‌ الهام‌ گرفته‌ است‌. زن‌ بيچاره‌ نيز ناچار است‌ اطاعت‌ كند، آنها زماني‌ كه‌ اين‌ قوانين‌ و مقررات‌ را در مورد امري‌ كه‌ براي‌ زن‌ بسيار حايز اهميت‌ است‌، وضع‌ مي‌كردند، با زن‌ مشورت‌ نكردند، سپس‌ اين‌ قوانين‌ را به‌ آفريدگار نسبت‌ دادند، در حالي‌كه‌ خداوند از آن‌ بري‌ است‌ زيرا اين‌ قوانين‌ هرجا كه‌ به‌ اجرا در آيد دور از روح‌ عدالت‌ الهي‌ است‌.»
    منابع‌ و ماخذ
    1 جبران‌، خليل‌ جبران‌: المجموعه‌' الكامله‌' لمولفات‌ جبران‌، قدم‌ لها و اشرف‌ علي‌ تنسيقها ميخاييل‌ نعيمه‌، دارصادر للطباعه‌ و النشر، بيروت‌ لبنان‌، الطبعه‌ الاولي‌ 1949، الطبعه‌ ؤانيه‌ 1996، جلد اول‌، دوم‌، سوم‌ و چهارم‌.
    2 الحويك‌، يوسف‌: ذكرياتي‌ مع‌ جبران‌، موسسه‌ نوفل‌، بيروت‌ لبنان‌، پاريس‌ 1909 1910 م‌.
    3 خالد، غسان‌: جبران‌ الفيلسوف‌، موسسه‌ نوفل‌، بيروت‌ لبنان‌، طبعه‌ ؤانيه‌، تموز )يوليو( 1983 م‌.
    4 نعيمه‌، ميخاييل‌: جبران‌ خليل‌ جبران‌ )حياته‌، موته‌، ادبه‌ و فنه‌( موسسه‌ نوفل‌، بيروت‌ لبنان‌، الطبعه‌ العاشره‌ 1985 م‌




:: موضوعات مرتبط: عشق و عاشقی , ,
:: بازدید از این مطلب : 759
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 / 4 / 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: